Friday, November 1, 2024
ز هر خون دلی سروی قد افراشت.
Tuesday, November 28, 2023
خنده داره نه؟
اینکه یه موزیک مسخره این همه بره تو کلهام گیر کنه هم خنده داره و هم عجیب. اینجا دفتر خاطرات منه. یه سری متن کوتاه و بی سرو ته که فقط خودم میفهمم چی تو کلهام میگذشته که نوشتمشون.
بابی کنارم نشسته و من روی کاناپهای لم دادم که دیگه ده ساله هر شب میشینم روش. انگار همین دیروز بود نوشتم خریدمش و خونه داره خونه میشه.
همینه که خنده داره! انگار که زندگی رو دور تند یهو داره میرسه به چهل سالگی. واقعیت اینه که همونقدر که فکر میکنم بر من گذشته تو این سالها، گاهی فکر میکنم انگار تازه شروع شده! که چقدر که تازه زندگی کردن رو یاد گرفتم. که چقدر هنوز اول راهم و تازه به صلح رسیدم با خودم، با زندگیم و با آقای ح نازنینم.
خنده داره که این روزها اینهمه از چهره و بدنم عصبانیام، نه با رفتارم و مدل زندگیم. قبلا بر عکس بود!
این روزها بلدم زندگی کنم، خوش بگذرونم، مست کنم تا برسم به نهایت خوشی. بلدم خودم باشم مطلقِ مطلق. بی ترس و واهمه از قضاوت دیگران.
تراپیستم میگه جای درستی وایسادم و چقدر که باید به خودم ببالم و راضی باشم از حالم.
و من هر روز به خودم میگم هی بچه جان تو تونستی.
کونت پاره شده ولی تونستی.
خنده داره نه!؟
که بالاخره در آستانه چهل سالگی یاد گرفتم زندگی چیه و من چی میخوام ازش!
Monday, December 27, 2021
Friday, September 10, 2021
میخوام برگردم
Monday, August 23, 2021
من دیگه غمگین نیستم یا معجزهی سرترالین
Monday, January 4, 2021
Wednesday, November 25, 2020
به یاد روزهایی که نوشتن تسکین بود.
تسکین دردایی که انقدر به من و فقط من وابسته هستند که گفتنشون برای دیگری هم فایدهای نداره.
سوزن دستمه و هی میزنم به خودم این روزا نمیخوام یادم بره چی شد و چه کرد این آدم باهام. متاسفانه یا خوشبختانه من رو به جایی رسوند که دیگه هیچوقت برنگردم به زندگی قبلیم. همیشه به قبل و بعد از این اتفاق تقسیم میشه زندگیم. بعضی ترکشا جاشون درد میکنه تا همیشه و از یاد نمیرن. اینم یدونه از همون کاریا بود.
فاکککک